ازعاشقی باطعمِ دلتنگی وغم سیرم.ازقصه ی تکراری پاییز دلگیرمازاینکه بادلشوره ها کشتی بگیرم هِیازاینکه تنهادرخیال مبهمی گیرمازرقصِ غمگین قلم درشعردردآلودازاینکه داردمی کنداین فاصله پیرمهربرگِ تقویمِ دلم آبستن زخمی استفصلی ملال آورشده تصویرتقدیرمجامانده ام ازکاروان شادمانیهااززندگی شد تلخی واندوه تفسیرمدیگرنمی خواهم بمانم درشبی ممتدباید که از این غربت پیوسته پرگیرمباخودببراین خسته را تا روشنای عشقخورشیدمن غیبت کنی آهسته می میرم✍️جمیله عجم (بانوی واژه ها) بخوانید, ...ادامه مطلب